تاریخ : یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 12 ذو القعدة 1445 Sunday, 19 May , 2024
1
امام به نعمان بن منذر از مصائب خود گفتند

هفت مصیبت امام سجاد در شام

  • کد خبر : 1013
  • ۰۲ آذر ۱۴۰۲ - ۲۲:۴۳
هفت مصیبت امام سجاد در شام
مصیبت اوّل این بود که آن کافران دور ما را احاطه نمودند در حالتی که شمشیرهای خود را از غلاف کشیده بودند، و نیزه های خود را افراشته کردند و بر ما حمله می کردند، و باکعب نیزه ها ما را می زدند.

نعمان بن منذر مدائنی می گوید: سه سال بعد از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام در مدینه منوّره به زیارت وجود نازنین حضرت رسول اللّه صلی الله علیه واله وسلم مشرّف شدم، چون داخل مدینه و مسجد پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم شدم، دیدم مولا و آقایم حضرت امام سجّاد علیه السلام ، در کنار ضریح مطهّر و منوّر حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله وسلم ایستاده اند و با دست های مبارک خود شبکه های ضریح منوّر حضرت را گرفته اند و خطاب به جدّ بزرگوارشان عرض می کنند: ای جدّ بزرگوار، به تحقیق که معصیت کاران امّت تو دور ما جمع شدند و هتک حرمت ما نمودند و راه را بر ما مسدود ساختندو امید ما را قطع کردند، مردان ما را کشتند و کودکان ما را ذبح نمودند، ما را در شهرها گرداندند و زنان ما را اسیر کردند، پس باقی نماند برای ما حرمتی مگر آن که هتک نمودند و قرابت ما را با وجود مقدّس شما حفظ نکردند، و آن چه ستم و ضرب [و شتم] که خواستند در حقّ ما به جا آوردند.

نعمان بن منذر می گوید: آن امام مظلوم بعد از آن شکایات محضر جدّ بزرگوارشان آواز خود را به گریه بلند نمودند و فرمودند: وا لَهفاه [دریغا، دردا]! کشتند کسی را که از اهل بیت وحی و تنزیل بود و اصل ایمان و تاجِ عزّت بود، و مثل و مانند نداشت؛ آه! آه!

«ثُمَّ رفَعُوا رَأسَهُ علَی السِّنانِ وَ تمَنّوا مِنَّا الجارِیَة.»

(سپس سر مقدّس او را بر نیزه قرار دادند و از ما اهل بیت کنیز می خواستند.)

فَوا ضَجَّتاهُ [پس ای فغان] از این ظلمی که بر ما وارد شده است. سپس آن امام مظلوم صیحه کشیدند و غش نمودند، پس اصحاب و غلامان آن حضرت اطراف ایشان جمع شدند و امام را برداشتند و به سوی خانهٔ حضرت بردند، و من با ایشان بودم، چون آن حضرت را وارد حجره مطهّر و منوّر خود نمودند و حضرت به هوش آمدند، در مقابل شان ایستادم و هر دو دست آن سرور را بوسیدم و عرض کردم:

ای مولای من! از همه این مصائب که بر شما وارد آمده، کدام مصیبت سخت تر بوده است؟ حضرت فرمودند: ای نعمان! مصیبتی شدیدتر و سخت تر از آن زمانی که ما را وارد شهر شام نمودند، ندیدم. عرض کردم: ای مولای من! آن مصیبت چگونه بود؟ حضرت فرمودند:

«فَعَلوا بِنا سَبعةَ أفعالٍ لَم یَستَعمِلوها مِن أسرِنا إلی أن ورَدنا إلَی الشّامِ.»

(بنی امیّه هفت مصیبت بر ما وارد کردند که از زمان اسیری ما تا ورود به شام مثل آن مصائب را بر ما وارد نکرده بودند.)

سپس حضرت فرمودند:

«أوّلاً: قَد أحاطُوا علَینا سالینَ سیُوفَهُم وَ مَقدَمینَ أسنانَهُم حامِلینَ علَینا وَ یَضربُونَنا بِکِعابِ السّنان وَ أمسکونا فی حَوزةِ الشّامِ إلی أن اجتَمَعوا علَینا مِن أهلِ الطّنابیرِ وَ المضامیرِ جمعاً کَثیراً یفرَحونَ وَ یطرِبُونَ وَ یضحکونَ.»

(مصیبت اوّل این بود که آن کافران دور ما را احاطه نمودند در حالتی که شمشیرهای خود را از غلاف کشیده بودند، و نیزه های خود را افراشته کردند و بر ما حمله می کردند، و باکعب نیزه ها ما را می زدند، و در میان جمعیّت اهل شام ما را نگاه داشته بودند تا این که کسانی که طنبور و مضمار می نواختند دور ما جمع شدند، و آن گروه فرح و شادی می کردند و می خندیدند، و به جهت اسیری ما دف و طنبور می زدند.)

«ثانیاً: قَد أجمَعوا بینَ الرّؤوسِ وَ الاُساری فجَعَلوا رأسَ أبِی الحُسَین علیه السلام وَ عَمِّیَ العَبّاسِ مَقام عرشتی عمّتی زَینَب وَ امّ کُلثوم وَ رأسَ أخی علِیّاً وَ ابن عَمّی قاسِماً مُحاذیاً لِناقةِ اُختی سَکینَةَ وَ فاطِمَةَ وَ قَسَّموا الرُّؤوسَ بَینَنا وَ یُلاعِبونَ مَعَ الرّؤوسِ فکَم مِن رأسٍ یکبُّ علَی الأرضِ بَینَ قَوائمِ المَراکِب.»

(دوّمین آن مصیبت ها این بود که سرهای شهداء و اسیران را با هم در یک جا جمع نمودند و سر مطهّر پدرم و عمویم حضرت عبّاس علیه السلام را مقابل کجاوه عمّه ام حضرت زینب و حضرت امّ کلثوم علیهما السلام قرار داده بودند، و سر برادرم حضرت علیّ اکبر و پسر عمویم حضرت قاسم علیهما السلام را مقابل ناقه خواهرم حضرت سکینه و حضرت فاطمه علیهما السلام قرار داده بودند، و [بقیه] سرهای شهداء را میان ما اسیران قسمت نموده بودند، [و هر سر مطهّری را نزدیک شخصی قرار داده بودند تا با دیدن آن سرهای مقدّس متأثر شوند. و به این مقدار هم اکتفا ننموده، در مقابل ما،] با سرهای مقدّس و منوّری که بر بالای نیزه ها بود، بازی می کردند، در آن وقت بعضی از سرهای شهداء از بالای نیزه ها به روی زمین، در بین دست و پای اسب های دشمنان می افتاد.)

«ثالثاً: ألقوا علَینَا الماءَ وَ النّارَ الموقدَة مِن سُطُوحِ الدّورِ وَ البُیوتِ حتّی أوقَدوا عمامَتی فَما قدَرتُ علی إطفائِها لأنّهُم قَد غلُّوا یدَیَّ وَ رِجلَیَّ فَما رَحِموا علَیَّ وَ ما أطفَؤُا النّارَ إلی أن احتَرَقَ رَأسی.»

(مصیبت سوّم این بود که آب و آتش، از روی دیوارها و خانه ها بر سر ما ریختند، و این قدر آتش بر سرم ریختند که عمّامه ام آتش گرفت و مشتعل شد، و قدرت نداشتم که آتش را خاموش نمایم چون دست ها و پاهای مرا غل نموده بودند، پس آن بی رحمان بر من رحم نکردند و آتش را از عمّامه ام خاموش نکردند تا آن که سرم آتش گرفت.)

«رابِعاً: دَوَّرونا فی دربِ الشّامِ مِن طُلوعِ الشّمسِ إلی قریبِ الغُروبِ فی مجامِع النّاسِ وَ مضاریبِهِم بِالطنابیرِ وَ یقولونَ: اقتُلُوا هذِةِ الخَوارِجَ الطّاغیَةَ فَلا حُرمَةَ لَهُم فِی الإسلامِ.»

(ظلم چهارم این بود که ما را در کوچه های شام از طلوع آفتاب تا نزدیک غروب در جاهائی که محلّ اجتماع مردم بود، گرداندند [و حال آن که از دروازه شام تا خانه یزید چندان مسافتی نبود]. و اهل طنبور و طرب، طنبور می زدند و می گفتند: بکُشید این خارجی های طاغی و سرکش را که احترامی برای آن ها در شریعت اسلام نیست.)

«خامِساً: قَد أنزَلُونا مِنَ المَطایا وَ شدَّدونا بِحبلٍ واحدٍ وَ دَوَّرونا عِندَ الیَهودِ وَ یقُولونَ لهُم: هُم مِن أهلِ بیتٍ قَد قتَلوا آبائَکُم وَ انهَدَموا بُنیانَکُم فَخُذُوا مِنهُم غیظَ قلُوبِکُم؛ یا نُعمانُ! فَما بَقی أحدٌ مِنهُم إلّا وَ قَد ألقوا علَینا مِنَ التّرابِ وَ الأحجارِ وَ الأخشابِ ما أرادُوا.»

(ظلم پنجم بنی امیه این بود که ما را از شتران به زیر آوردند و تمامی ما اهل بیت را به یک طناب بستند، و بر در خانه یهودیها می گرداندند، و به آن ها می گفتند: این گروه از خانواده ای هستند که پدران شما را کشتند و دین و ارکان شما را باطل و منهدم ساختند، پس شما امروز تلافی نمایید و غیظ قلوب خود را به سبب اذیّت و آزار بر ایشان خاموش سازید. حضرت فرمودند: ای نعمان! [وقتی که آن ظالمان به قوم یهود این حرف ها را گفتند، و به آن ها خبر دادند که ما اهل بیت رسول اللّه صلی الله علیه واله وسلم و حضرت علیّ علیه السلام هستیم،] احدی از آن ها باقی نماند، مگر اینکه هر چه خاک و سنگ و چوب که می خواستند، به جانب ما افکندند.)

«سادِساً: قَد أضبَطونا فی سَوقٍ یُباعُ فیهِ العَبیدُ وَ الأمآءُ وَ هَمّوا بِأن یَبیعونا فَما جَعَلَ اللَّهُ لَهُم ذلِکَ.»

(ششم این بود که ما را در بازاری که غلام و کنیز می فروختند، نگاه داشتند. و قصد داشتند که ما را بفروشند، ولی خداوند متعال برای آن ها این امر را میسّر نفرمود.)

«سابِعاً: قَد أسکَنونا فی مسکَنٍ غیرَ مُسقَّفٍ لا یَقینا مِن حَرٍّ وَ لا بردٍ وَ ما رَعونا حقَّ رِعایَتِنا وَ کُنّا مِن شِدَّةِ الجوعِ وَ البَردِ وَ خوفِ القَتلِ إلَی الصُّبحِ مُرتَجِعینَ.»

(مصیبت هفتم این بود که ما را در مکانی که سقف نداشت، ساکن نمودند، و ما در آنجا از سرما و گرما در أمان نبودیم، و بنی امیه آن حقوقی که باید در حقّ ما رعایت می کردند راانجام ندادند، و ما اهل بیت از شدّت گرسنگی و سرما و خوف کشته شدن، تا صبح مضطرب بودیم و آرام نداشتیم.)(۱)

۱- . مصباح الحرمین، ص ۳۸۷ ؛ سحاب رحمت، ص ۷۳۶ به نقل از تذکرة الشهداء.
لینک کوتاه : https://imamsajjad.ir/?p=1013
  • نویسنده : سید مجتبی سجادی
  • ارسال توسط :
  • منبع : کتاب : سیری در زندگانی و فضائل حضرت امام زین العابدین علیه السلام
  • 10 بازدید
  • بدون دیدگاه

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.