تاریخ : یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 12 ذو القعدة 1445 Sunday, 19 May , 2024
5
به بهانه فرا رسیدن ایام حج؛

حالات امام سجاد علیه السلام در زمانی که حج به جا می آوردند

  • کد خبر : 801
  • ۰۳ آبان ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۳
حالات امام سجاد علیه السلام در زمانی که حج به جا می آوردند
من از شنیدن صدای تسبیح آن ها ترسیدم، حضرت از سجده سر برداشتند وفرمودند: سعید! ترسیدی؟ عرض کردم: آری یا ابن رسول الله! فرمودند: این تسبیح اعظم است.

چون أیّام حجّ فرا می رسید، حضرت مشتاقانه به زیارت خانه خداوند متعال می رفتند. مرحوم ابن شهرآشوب قدس سره در کتاب «مناقب» در این باره نقل کرده است:

«وَ حَجَّ علیه السلام مَاشِیاً فَسَارَ فِی عِشْرِینَ یَوْماً مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی مَکَّةَ.»(۱)
امام زین العابدین علیه السلام یک سفر حجّ را پیاده، در مدّت بیست روز از مدینه به مکه رفتند.

و در روایت دیگری مرحوم ابن شهرآشوب قدس سره از زرارة بن اعین روایت نموده است:

«لَقَدْ حَجَّ عَلَی نَاقَةٍ عِشْرِینَ حَجَّةً فَمَا قَرَعَهَا بِسَوْطٍ.»(۲)
امام زین العابدین علیه السلام بر روی یک شتر، بیست مرتبه به مکه رفتند و یک بار هم او را شلاق نزدند.

صاحب کتاب «عوالی اللئالی» از سُفیان بن عُیَیْنَه نقل کرده است: حضرت امام زین العابدین علیه السلام در حجّ هنگامی که مُحرم شدند و بر مرکب قرار گرفتند. رنگ مبارکشان زرد شد و لرزه بر اندام حضرت افتاد و توان لبیک گفتن را از کف دادند. از این رو یک نفر به حضرت عرض کرد:

أَ لاَ تُلَبِّی؟
آیا تلبیه نمی گوئید؟

حضرت فرمودند:

أَخْشَی أَنْ یَقُولَ لِی: لاَ لَبَّیْکَ وَ لاَ سَعْدَیْکَ فَلَمَّا لَبَّی خَرَّ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ وَ سَقَطَ عَنْ رَاحِلَتِهِ فَلَمْ یَزَلْ یَعْتَرِیهِ ذَلِکَ حَتَّی قَضَی حَجَّهُ.»(۳)
می ترسم به من بگویند: «لا لبّیک و لا سعدیک» پس چون [بعد از گذشت ساعاتی که] حضرت لبیک گفتند، از هوش رفتند و از مرکب به زمین افتادند و پیوسته همین حال را داشتند تا اعمال حجّ به پایان رسید.

مرحوم شیخ مفید قدس سره در کتاب «ارشاد» از طاووس یمانی نقل نموده است: در شبی وارد حجر اسماعیل شدم، و دیدم حضرت امام سجّاد علیه السلام داخل حجر مشغول نماز خواندن هستند، و به اندازه ای که خدا می داند نماز خواندند. سپس حضرت سر به سجده گذاشتند؛ من با خود گفتم: ایشان مرد صالحی از اهل بیت نیکی ها هستند، خوب است حتماً دعای ایشان را بشنوم. از این رو گوش دادم شنیدم که در سجده می فرمایند:

«عُبَیْدُکَ بِفِنَائِکَ، مِسْکِینُکَ بِفِنَائِکَ، فَقِیرُکَ بِفِنَائِکَ، سَائِلُکَ بِفِنَائِکَ.»
بنده حقیر تو در پیشگاه توست، بیچاره به درگاه توست، ناتوانی در بارگاه توست، گدائی به در خانه تو آمده.

راوی این روایت، طاووس یمانی می گوید:

«فَمَا دَعَوْتُ بِهِنَّ فِی کَرْبٍ إِلَّا فُرِّجَ عَنِّی.»(۴)
این دعا را در هیچ سختی نخواندم مگر این که خداوند برایم گشایش حاصل کرد

مرحوم ابن شهرآشوب قدس سره از سعید بن مسیب نقل کرده است: [در ایّام حجّ] تا زمانی که حضرت امام علیّ بن الحسین علیهما السلام از شهر مکه خارج نمی شدند، مردم نیز خارج نمی شدند. یک سال من در خدمت ایشان از مکه بیرون آمدم.

«فَنَزَلَ فِی بَعْضِ اَلْمَنَازِلِ فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ سَبَّحَ فِی سُجُودِهِ فَلَمْ یَبْقَ شَجَرٌ وَ لاَ مَدَرٌ إِلاَّ سَبَّحُوا مَعَهُ فَفَزِعْتُ مِنْهُ فَرَفَعَ رَأْسَهُ، فَقَالَ: یَا سَعِیدُ أَ فَزِعْتَ، قُلْتُ: نَعَمْ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ! قَالَ: هَذَا اَلتَّسْبِیحُ اَلْأَعْظَمُ.»(۵)

پس حضرت در منزلی فرود آمدند و دو رکعت نماز خواندند و در سجده تسبیح پروردگار را نمودند و هر چه در آن اطراف از درخت و گیاه وجود داشت، با ایشان به تسبیح پرداختند. من از شنیدن صدای تسبیح آن ها ترسیدم، حضرت از سجده سر برداشتند وفرمودند: سعید! ترسیدی؟ عرض کردم: آری یا ابن رسول الله! فرمودند: این تسبیح اعظم است.

مرحوم ابن شهرآشوب قدس سره از حماد بن حبیب کوفی نقل کرده است: من در منزل زباله [منزل گاهی برای کاروانیان که در راه مکه قرار داشته است.] هنگامی که به مکه می رفتم از قافله عقب ماندم، و دوستانم را گم نمودم. از این رو همین که تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، به درختی بلند پناه بردم. اما در سیاهی شب به ناگاه جوانی را دیدم که لباس سفید در تن دارد و بوی مشک از او به مشام می رسد. لذا از ترس خود را مخفی نمودم، اما او آماده نماز شد، و چون ایستاد، شروع به این مناجات نمود:

«یَا مَنْ حَازَ کُلَّ شَیْءٍ مَلَکُوتاً وَ قَهَرَ کُلَّ شَیْءٍ جَبَرُوتاً أَلِجْ قَلْبِی فَرَحَ الْإِقْبَالِ عَلَیْکَ وَ أَلْحِقْنِی بِمَیْدَانِ الْمُطِیعِینَ لَکَ.»
ای کسی که حاکمیت، بر هر چیزی را دارا هستی. و از نظر توانائی، بر همه اشیاء غلبه نموده ای. شادی رو نمودن، به سمت خودت را در دلم وارد کن و مرا در زمره اطاعت کنندگان از خودت قرار بده.

سپس شروع به نماز خواندن کرد، وقتی دیدم اعضایش آرام و حرکاتش ساکت شد [و دیگر کار دیگری نمی کند و مشغول نماز شده است]، برخاستم و به سوی مکانی که در آن آماده نماز شده بود، حرکت کردم. دیدم چشمه ای در آنجا جاری می باشد که از آن وضو گرفته است. از این رو من نیز آماده نماز شدم و پشت سر ایشان ایستادم، ولی به ناگاه محرابی را دیدم که گویا در همان لحظه برای ایشان مهیا کرده بودند. در آن بین، هر وقت در نماز به آیه ای که نوید یا تهدیدی داشت می رسید، آن را با ناله و سوزی تکرار می نمود. همین که تاریکی برطرف شد، برخواست و خطاب به خداوند متعال عرضه داشت:

«یَا مَنْ قَصَدَهُ الضَّالُّونَ فَأَصَابُوهُ مُرْشِداً وَ أَمَّهُ الْخَائِفُونَ فَوَجَدُوهُ مَعْقِلاً وَ لَجَأَ إِلَیْهِ الْعَائِذُونَ فَوَجَدُوهُ مَوْئِلاً مَتَی رَاحَةُ مَنْ نَصَبَ لِغَیْرِکَ بَدَنَهُ وَ مَتَی فَرَحُ مَنْ قَصَدَ سِوَاکَ بِنِیَّتِهِ إِلَهِی قَدْ إنْقَشَعَ الظَّلَامُ وَ لَمْ أَقْضِ مِنْ حِیَاضِ مُنَاجَاتِکَ صَدْراً صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ افْعَلْ بِی أَوْلَی الْأَمْرَیْنِ بِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»
ای کسی که گمراهان قصدش نمودند، و او را راهنمای خود یافتند. [ای کسی که] مردم وحشت زده به سویش آمدند، و او را بخشنده یافتند. و عابدان به سوی او پناه بردند، و او را احسان کننده یافتند. چگونه آسایش پیدا می کند، کسی که در خدمت غیر تو بدنش را بکار بگیرد؟ و چه زمانی خوشحال می شود، کسی که در نیّت خود، غیر از تو را قصدنماید؟ خداوندا! شب، به پایان رسید، ولی هنوز سینه ام از مناجات تو لبریز نشده است. بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و برای من آن چه سزاوار تو می باشد، انجام بده. ای مهربان ترین مهربانان.

من ترسیدم که او را از دست داده و بعد از آن اثری از او نیابم، و نفهمم چه کسی بوده است. لذا دست به دامن او انداختم و عرض کردم: تو را به حقّ آن کسی که این سختی را بر تو گوارا نموده است، و لذّت شب زنده داری را به تو عنایت کرده است. مرا نیز از روی لطف در پناه خود قرار بده که راهم را گم نموده ام. سپس فرمود: اگر در توکّلت صادق باشی هرگز گم نمی شوی؛ ولی با این وجود دنبال من بیا!

«فَلَمَّا أَنْ صَارَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ أَخَذَ بِیَدِی وَ تَخَیَّلَ لِی الْأَرْضَ تَمِیدُ مِنْ تَحْتِ قَدَمِی فَلَمَّا انْفَجَرَ عَمُودُ الصُّبْحِ قَالَ لِی: أَبْشِرْ فَهَذِةِ مَکَّةُ فَسَمِعْتُ الضَّجَّةَ وَ رَأَیْتُ الْحَجَّةَ فَقُلْتُ لَهُ بِالَّذِی تَرْجُوهُ یَوْمَ الْآزِفَةِ یَوْمَ الْفَاقَةِ مَنْ أَنْتَ قَالَ إِذَا أَقْسَمْتَ فَأَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(۶)»

پس همین که به زیر درخت رسید دست مرا گرفت، و من خیال می کردم زمین زیر پای من کشیده می شود. صبح که سپیده زد، به من فرمود: مژده باد تو را، این مکه است. پس به ناگاه صدای داد و فریاد حاجیان را شنیدم و رو به آن جوان کرده و عرض کردم: تو را به حقّ آن کسی که روز قیامت به او امیدوار هستی، تو چه کسی هستی؟ فرمود: اکنون که قسم دادی، من علیّ بن الحسین بن علیّ بن ابی طالب هستم.

 

۱- . مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۵۵٫
۲- . مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۵۵٫
۳- . عوالی اللئالی العزیزة فی الأحادیث الدینیة، ج۴، ص ۳۵٫
۴- . الإرشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، ج۲، ص۱۴۳ .
۵- . مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۳۶ .
۶- . مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۴۲؛ بحارالانوار، ج۴۶ ، ص۴۰٫

 

 

 

لینک کوتاه : https://imamsajjad.ir/?p=801
  • نویسنده : سید مجتبی سجادی
  • ارسال توسط :
  • منبع : کتاب : سیری در زندگانی و فضائل حضرت امام زین العابدین علیه السلام
  • 31 بازدید
  • بدون دیدگاه

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.