تاریخ : یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 12 ذو القعدة 1445 Sunday, 19 May , 2024
1
تعامل امام با خلفای هم عصر از دیدگاه دانشمندان اهل تسنن

مسئولیت های اجتماعی امام سجاد در عرصه سیاسی

  • کد خبر : 1052
  • ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ - ۶:۰۷
مسئولیت های اجتماعی امام سجاد در عرصه سیاسی
امام سجاد علیه السلام بدون کمترین امکانی برای ایجاد تحول در مردم، گام های مؤثری در سازندگی روحی و معنوی مردم برداشت. د ر ادامه ی بررسی مسئولیت های اجتماعی امام این بار به بررسی مختصر تلاش های سیاسی امام در عصر ایشان پرداخته ایم.

مسئولیت های اجتماعی امام سجاد در عرصه سیاسی از ویژگی های انسان های برجسته این است که در برابر رخدادهای هولناک کمر خم نمی کنند، بلکه با تکیه بر قدرت ایمان در جهت دست یابی به اهداف بلند خود استقامت می کنند. علی بن الحسین علیه السلام نیز در شمار مردان بزرگ تاریخ است که بدون کمترین امکانی برای ایجاد تحول در مردم، گام های مؤثری در سازندگی روحی و معنوی مردم برداشت. ایشان می توانست به بهانه نبود فضای مناسب، از مسئولیت اجتماعی خود شانه خالی کند و همچون برخی دیگر به زهد نمایی روی آورد و کار دنیا را به دنیاداران واگذارد. همچنین می توانست به سوی درباریان رود و همچون ابن شهاب زهری و عامر شعبی از بذل و بخشش های حاکمان بهره مند شود یا اینکه همچون ابن زبیر برای دست یابی به قدرت به قیام و شورش دست زند و از پیشنهادی که در کوفه به وی شده بود، استقبال کند. وی هیچ یک از این امور را در پیش نگرفت، بلکه همچون جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله هدفش را تعلیم کتاب و تزکیه مردم قرار داد و با استفاده از زمینه تحولی که پدرش حسین بن علی علیه السلام با نثار خون خود فراهم ساخته بود، روش های گوناگونی را برای مقابله با مشکل های اجتماعی و فرهنگی پیش روی خود به کار برد. در اینجا به برخی از این فعالیت ها اشاره می شود.

افشای بیدادگری ها در حق اهل بیت

امام سجاد علیه السلام برای بازگرداندن جایگاه اجتماعی اهل بیت علیهم السلام و جبران ستمی که بر آنان رفته بود، از حادثه خونین عاشورا بهترین بهره را برد و توانست افکار عمومی خفته را بیدار سازد. از همین رو، وقتی به همراه اسیران دیگر به شهر کوفه رسید، با سخنرانی کوبنده خود، احساسات و عواطف مردم کوفه را برانگیخت و حس گناه کاری و پشیمانی از یاری نکردن حسین علیه السلام را در آنان زنده کرد. امام چنان شوری در آنان پدید آورد که زمینه «قیام توابین» فراهم شد. (۱)

پس از آنکه اسیران خاندان پیامبر را به شام بردند، مردم گمان می کردند با گروهی کافر و خارج از دین روبرو هستند، ولی آن حضرت توانست با روشنگری ها و خطبه های آتشین خود، غبار تبلیغات مسموم امویان را از اذهان مردم بزداید. در برخی منابع اهل سنت آمده است:

«وقتی اسیران را بر دروازه ورودی شهر دمشق نگه داشته بودند، مردی از اهل شام برخاست و گفت: سپاس خدای را که شما را کشت و نابود ساخت. علی بن الحسین علیه السلام (با شجاعت برخاست و به او) گفت: ای مرد آیا قرآن خوانده ای؟ آن مرد گفت: آری! فرمود: آیا سوره شوری را خوانده ای؟ گفت: چگونه ممکن است قرآن را تلاوت کرده و آن را نخوانده باشم. پرسید: آیا خوانده ای: «قل لا أسئلکم علیه أجرا الا الموده فی القربی»؟

آن مرد با شگفتی پرسید: آیا شما همان نزدیکان پیامبرید؟ علی بن الحسین فرمود: آری!» (۲)

امام این گونه به افشاگری پرداخت و مظلومیت خاندان پیامبر را نشان داد. حتی وقتی به مدینه بازگشت، با برانگیختن احساسات و عواطف مردم، آنان را با قیام پدرش برای احیای دین آشنا ساخت. امام به مدت بیست سال به هر بهانه ای از شهیدان مظلوم کربلا یاد می کرد. وقتی از وی می پرسیدند که چرا چنین گریه می کنید؟ در پاسخ می فرمود: «ملامتم نکنید؛ زیرا یعقوب تنها مدتی از فرزندش (یوسف) دور ماند و با اینکه می دانست او نمرده است، ولی چنان از فراقش گریست که دو چشم او کور شد. من چگونه نگریم با اینکه چهارده تن از خاندانم را در یک روز در بیابان (کربلا) با سر بریده دیده ام. آیا شما گمان می برید اندوه داغ آنان هرگز از دلم بیرون می رود». (۳)

امام با این حربه توانست شعله خشم مردم را علیه حاکمان برافروزد و آن قیام الهی را برای همیشه در تاریخ ثبت کند.

مبارزه منفی با حاکمان جور

با توجه به هدف هایی که بدان اشاره شد، آن حضرت وارد شدن به مبارزات حاد سیاسی را به صلاح ندانست. از این رو، در مبارزاتی که پس از حادثه خونین عاشورا در سرزمین های اسلامی رخ داد، نقش نداشت. حتی از تأیید مستقیم قیام مختار بن ابوعبیده ثقفی که موجب خشنودی وی شده بود، خودداری کرد. بنا به گفته احمد بن حنبل، وقتی مختار سر عمر بن سعد را به مدینه نزد علی بن الحسین علیه السلام فرستاد، امام به سجده افتاد(۴) (و خدا را بر این کار سپاس گفت). ولی حاضر نشد در قیام وی شرکت کند و رهبری قیام را بر عهده گیرد. از سوی دیگر نیز هرگز حاضر نشد با حاکمان جور کنار آید، بلکه به مبارزه منفی سیاسی روی آورد. امام نه تنها خود به آنان نزدیک نشد، بلکه عالمان درباری را نیز از نزدیک شدن به حاکمان بر حذر می داشت و پی آمدهای نزدیکی به حاکمان جور را به آنان گوشزد می کرد.(۵) امام مسئولیت سنگین عالمان دینی را امربه معروف و نهی ازمنکر می دانست و می فرمود:

ترک کننده امربه معروف و نهی ازمنکر، همانند کسی است که قرآن را پشت سر انداخته و عامل به آن نباشد، مگر اینکه به دلایلی از آن بپرهیزد و تقیه پیشه کند.

از وی پرسیدند: تقیه او بر چه اساسی است؟

فرمود: از حاکم ستمگر سرکش بترسد که از حد در گذراند یا سرکشی و طغیان کند.(۶)

چنین بود که حاکمان ستمگر همواره از ایشان احساس خطر می کردند. بدین جهت، چندین بار حضرت را در مدینه دستگیر کردند و با غل و زنجیر به سوی شام نزد عبدالملک فرستادند.

ابن شهاب زهری می گوید: «روزی که عبدالملک بن مروان، علی بن الحسین علیه السلام را از مدینه به سوی شام می برد، وی را دیدم که دست و پایش در غل و زنجیر بود و شماری نگهبان بر او گماشته بودند. از نگهبانان برای سلام گفتن بر او اجازه خواستم. به من اجازه دادند و بر او وارد شدم. وقتی علی بن الحسین علیه السلام را در آن وضعیت دیدم، گریه ام گرفت و گفتم: دوست داشتم من در جایگاه شما بودم و شما سالم بودید و در چنین وضعیتی نبودید. امام به من گفت: ای زهری! آیا گمان می کنی آنچه از غل و زنجیر در بدن و گردن من هست، مرا در بند متوقف می کند. آنچه تو خواسته ای، اگر همان می شد و به جای من در غل و زنجیر بودی و این بلاها بر سر تو و مانند تو می آمد، مرا به یاد عذاب خدا می انداخت. (زیرا چنان ضجه می زدید و کم طاقتی می کردید که مرا به یاد دوزخیان می انداختید.) آن گاه دیدم علی بن الحسین علیه السلام دو دستش را از زنجیر و دو پایش را از بندها آزاد کرد و فرمود: با آنان تا دو منزلی مدینه همراه نخواهد بود. به گفته زهری، هنوز چهار شب از دستگیری و حرکت آنان نگذشته بود که دیدم همان نگهبانان در پی او می گشتند و گمان می کردند وی در مدینه است و او را نیافتند. من از آنان درباره علی بن الحسین علیه السلام پرسیدم و آنان گفتند: او به همراه ما (در غل و زنجیر) بود و ما مراقبش بودیم و شب تا صبح بیدار بودیم، ولی هنگام صبح در اتاق محل زندان وی، جز غل و زنجیر چیزی نیافتیم».

زهری می گوید: «پس از آن نزد عبدالملک بن مروان رفته بودم. وقتی از حال علی بن الحسین علیه السلام پرسیدم و من ماجرا را به او خبر دادم، او گفت: همان شبی که نگهبانان وی را نیافتند، علی بن الحسین علیه السلام نزد من آمد و به من گفت: چرا دست از من بر نمی داری. مرا با تو چه کار؟ گفتم: نزد من بمان. گفت: دوست ندارم نزد تو باشم (و عالم درباری گردم) و آن گاه خارج شد. به خدا سوگند، ترس از هیبت او تمام وجودم را فرا گرفته بود. گفتم: ای امیرالمؤمنین، علی بن الحسین چنان که تو می پنداری، نیست، بلکه او مشغول به خود است. عبدالملک گفت: چه نیکو شغلی است این گونه به خود مشغول شدن».

از این رو، زهری هرگاه اسم علی بن الحسین علیه السلام را بر زبان می راند، می گریست و می گفت: «زینت عابدان». (۷).

 

 

۱- ۱۱۵٫ برای آشنایی بیشتر با زمینه ها و انگیزه ها و سرانجام قیام توابین نک: محمد تقی مدرسی، امامان شیعه و جنبش های مکتبی، ص ۶۷ به بعد؛ هاشم معروف الحسنی، جنبش های شیعی در تاریخ اسلام، ص ۵۳۵ به بعد؛ رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام، ج ۳، ص ۲۰۷٫

۲- تفسیر جامع البیان، ج ۱۳، ص ۳۳؛ ابوحیان اندلسی، تفسیر بحر المحیط، ج ۷، ص ۴۹۷؛ ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص ۱۱۸؛ الدرالمنثور، ج ۷، ص ۳۰۰؛ ابن عطیه، تفسیر المحرر الوجیز، ج ۵، ص ۳۲؛ برهان الدین بقایی، تفسیر نظم الدرر، ج ۶، ص ۶۲۴؛ تفسیر روح المعانی، ج ۲۵، ص ۲۹٫
۳- تهذیب الکمال، ج ۲، ص ۳۹۹؛ تاریخ دمشق، ج ۴۱، ص ۳۸۶٫

۴-  احمد حنبل، العلل و معرفه الحدیث، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۰۸ ه. ق، چ ۱، ج ۱، ص ۱۴۳٫
۵- مونه ای از این نوع برخورد را می توان در نامه طولانی آن حضرت به محمد بن شهاب زهری که به عبدالملک بن مروان نزدیک بود، در کتاب تحف العقول ص ۲۷۴ ملاحظه کرد.
۶- حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۳۰؛ طبقات، ج ۵، ص ۱۱۰٫

۷- تاریخ دمشق، ج ۴۱، ص ۳۷۳؛ حلیه الاولیاء، ج ۳، ص ۱۲۶؛ ابن الجوزی، المنتظم، دارالکتب العلمیه، ج ۶، ص ۳۳۱٫

 

لینک کوتاه : https://imamsajjad.ir/?p=1052

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.