تاریخ : شنبه, ۲۹ اردیبهشت , ۱۴۰۳ 11 ذو القعدة 1445 Saturday, 18 May , 2024
1
سرها را از بین ما به کناری ببر

سهل ساعدی در شام

  • کد خبر : 1015
  • ۰۲ آذر ۱۴۰۲ - ۲۲:۴۸
سهل ساعدی در شام
سهل می گوید: من نزدیک آن نیزه دار رفتم و گفتم: ممکن است که حاجت مرا روا کنی و مبلغ چهار صد دینار بگیری؟ گفت: چه حاجتی داری؟ گفتم: سر مبارک امام حسین علیه السلام را جلوتر از حرم آن حضرت ببری

مرحوم علامه مجلسی قدس سره از کتاب «مناقب» از سهل بن سعد نقل می کند که گفت: من به قصد رفتن به بیت المقدّس، وارد شهر شام شدم. دیدم شهری است دارای رودهای بسیار، درختان فراوان، و در گوشه و کنار شهر پرده های دیبا آویزان کرده اند، و همه خوشحال و شادمان هستند، و زنانی در کنار آن ها مشغول نواختن دایره و دنبک بودند! من با خودم گفتم: اهل شام عیدی ندارند که من از آن بی خبر باشم.

در همان هنگام گروهی را دیدم که با یکدیگر گفتگو و صحبت می کردند، از این رو به آن ها گفتم: آیا شما عیدی دارید که ما از آن بی خبر باشیم؟ آن ها گفتند: ای شیخ! گویا تو اعرابی [بادیه نشین] هستی؟ گفتم: من سهل بن سعد هستم که رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم را دیده ام. گفتند: ای سهل! تعجب نمی کنی که چرا آسمان خون نمی بارد، چرا زمین اهل خود را فرو نمی برد؟ گفتم: برای چه؟ گفتند: این سر امام حسین علیه السلام است که از عترت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم می باشد، و از عراق برای یزید به عنوان هدیه فرستاده شده است. گفتم: وا عجباه! سر امام حسین علیه السلام به عنوان هدیه برده می شود و مردم اظهار فرح و شادی می نمایند!؟ سؤال کردم: سر مطهّر از کدام دروازه شهر داخل می شود؟ اشاره به دروازه ای کردند که آن را دروازه ساعات می گفتند.

من در همین حال بودم که دیدم پرچم ها هر کدام پس از دیگری می آیند. آن گاه سواری را دیدم که نیزه ای در دست داشت و بر فراز آن نیزه، سری بود، که از لحاظ صورت، شبیه ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم بود. و پس از آن سوار، زنانی را دیدم که آن ها را بر شتران بی جهاز سوار کرده بودند. من به آن زنی که جلوتر از همه بود نزدیک شدم و به ایشان عرض کردم:

شما چه کسی هستید؟ فرمود: من سکینه دختر حسین هستم. عرض کردم: من سهل بن سعد هستم که جدّ بزرگوار شما را زیارت کرده ام و از حضرت حدیث شنیده ام. آیا با من امری ندارید؟ فرمود: ای زادهٔ سعد! به این نیزه دار بگو این سرهای بریده را جلوتر ببرند تا مردم مشغول دیدن آن ها شوند و به حرم رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نگاه نکنند.

سهل می گوید: من نزدیک آن نیزه دار رفتم و گفتم: ممکن است که حاجت مرا روا کنی و مبلغ چهار صد دینار بگیری؟ گفت: چه حاجتی داری؟ گفتم: سر مبارک امام حسین علیه السلام را جلوتر از حرم آن حضرت ببری. او این پیشنهاد را پذیرفت و من به وعده خود وفا کردم.(۱)

لینک کوتاه : https://imamsajjad.ir/?p=1015
  • نویسنده : سید مجتبی سجادی
  • ارسال توسط :
  • منبع : کتاب : سیری در زندگانی و فضائل حضرت امام زین العابدین علیه السلام
  • 31 بازدید
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 6در انتظار بررسی : 6انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.